از شیراز تا حلب
تاریخ انتشار: ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۷۶۷۵۰۱۷
عالیجناب! ای دارنده ی سطح بالای هوش تحلیلی و تاریخی!
در این غروب اردیبهشتی، از کنار آن درخت تنومند میدانگاهی، ساده مگذر. غافل مشو از شنیدن صدا و استغاثه که با نجوایی آرام می گوید: «شیراز...شیراز...شیراز».
اینجا شیراز نیست، تهران هم نیست. می تواند بیروت باشد، یا کرمانشاه، یا چه می دانم حلب. ولی چیزی که پیرمردِاستاده بر شاخه ی گردویتناور می گوید؛ شیراز است و شیراز و شیراز.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
تو کیستی عالیجناب؟
شهاب الدین هستی و قرار است از بارگاه ملک ظاهر به زندان اندر شوی و جانت را بگیرند؟
عمادالدین نسیمی غریب و تک افتاده هستی و از رکن آباد به حلب رفته ای تا زنده زنده چون سیب سرخ، پوستت را بکَنند؟
زبانم لال! شاید شوپنهاوری تو!
داری با سگت از کنار آن درخت می کنی عبور و از آنجایی که شیراز را از خان عمو گوته شنیده ای، لَختی درنگ می کنی و می نگری به پیرمرد. او بر روی شاخه ای نه چندان محکم ایستاده است و درخت را بغل کرده. نه چون جوان بی پروا که دلبر در آغوش کشیده باشد، بلکه مانند طفلی هراسان که پناه برده به مامن آغوش.
دارد در گوش درخت می گوید شیراز، شیراز.
سگ می نگرد به سیمای تو و نفس نفس زنان می پرسد: شیراز؟ تو اما دیرت شده عالیجناب. زودتَرَک باید رفت. به کجا؟ معلوم است به سوی فهم سپنج روزگار! می توان فهمید؟ چه می دانم....قدرِپهنایِ بال پروانه شاید.
چه می دانی این که می گوید شیراز، مرادش آن نیست که برایش بلیطی بگیری و او را به شهر گمشده اش برسانی. شاید شهر او و ماوای او، همین درخت گردوست. او روزگاری آن قدر کوچک می شود که برود توی دل یک دانه گردو و همانجا بماند تا ابد. ولی فی الحال، آن چه که طلب می کند، سیگار است. آری سیگار شیراز.
تمام خواسته اش آن است، برایش یک پاکت شیراز بگیری، بیاوری بگذاری روی شاخه ی درخت و آن را بچپاند توی جیب پالتو سیاهش.
گمان می بری که در تاریکای شب، فندکی برون آرد و یکی دو نخ، شیراز بگیراند؟ نه ... او سیگاری نیست. هیچ نمی داند از عالم تدخین.
از وقتی که یادش می آید، بر شاخه ی درخت ایستاده است. روزگاری بر روی همین شاخه، وصفی شنیده از تدخین.
زمانی که در تاریکی، آن مرد شیدای بالا بلند،دلبرک را به درخت تکیه داده و بوسیده است، چنین نجوایی شنیده: همین شیراز خوب است. چیز دیگری نکِش! وقتی مرا ببوس که دهانت بوی شیراز می دهد.
پی نوشت: گریزی بود بی دستور و بی رخصت! ببخشید! برای دقایقی پناه بردم به خیال و داستان. بلکه اثر کند این مُسکّنِ موقت بر دردهایی که دانم و دانی.
از این قلم کوچک و خُرد در این سرای دیجیتالی خبرآنلاین، همواره به قدر فهم ناچیز و وُسع کم مقدار خود، تحلیل سیاسی و دیپلماسی و حکمرانی نوشته ام. نه که فکر کنید سیگاری هستم و برای سیگار ارزان وطنی تبلیغ می کنم! نه! خودم و همسرم، بسی بسیار اذیت می شویم از بوی سیگار. حکایت این نوشته ی کوتاه، جهد صبحگاهی من است برای فرار موقت از عالم واقع و اخبار تحولات سیاسی منطقه که غالبا تحول نیستند و تکرار اند!
شاید خیلی وقت ها، باید طلب آرامش از ادبیات کنیم و آن چه که به دادمان رسد، ادب و سینما باشد و موسیقا و تیاتر. اما همچنان که می بینید، در عالم خیال و ادب هم، تاریخ و جغرافیا، رهایماننمی کند. ما آدم های این منطقه، از هر قوم و تبار و ملیتی که باشیم، در تمام حالات و آنات، درگیر و دچاریم با یاد و خاطر غزالی و عین القضات ها، خالد شهرزوری و شمس و شیخ شهاب ها، فراهانی و بیهقی و خیلی های دگر که تکلیفمان با آنها و با خودمان روشن نیست! نه در دانشگاهمان، نه در رادیو و تلویزیون، نه در نهادهای دولتی و حاکمیتی، کسی طالب اندیشه نیست و الگوی حکمرانی ما، مشتاق است به آزمون خطا و گریزان است از اندیشیدن و صد بار اندازه گرفتن و یک بار بُریدن. به یک باره می بُرد. اگر کوتاه باشد، جهد می کند به دوباره چسبانی! وگر دراز باشد، اره و قیچی را آن سوترک می کشاند و زهی آزار از دوباره و دوباره بریدن!
قدی فکر کنیم! هنوز هم از پس از این سده های دراز اما زودگذر، توقف نکرده ایم و اندکی نیاندیشیده ایم به مهابت آن چه که در این جغرافیا بر ما گذشته است و درسی از آن نگرفته ایم.
ما هم اکنون در کجای سپهر معرفت و اندیشه ی جهان هستیم؟ با این حالِ بی حال، با این زیستِ غالبا نا ایستا و نگران، چرا داریم با چنین شتاب غریبی سالمند و پیر می شویم بی آن که عهد شباب دیده باشیم؟
چرا حکایت ما، رفته رفته، دارد تلخ تر می شود از ماجرای گنگِ خواب دیده؟ تمامت درد آن گنگ خواب دیده، این بود که نمی دانست چگونه باید رویای خود را برای دیگران تعریف کند! دریغا که درد ما از اندوه او بزرگتر است! چرا که رویایی نداریم برای تعریف کردن!
داریم بی رویا می شویم. دارید ما را بی رویا می کنید آقایان! حواستان هست؟ می دانید با این شیوه ی بی شیوه ی حکمرانی، زمانه را به کام ما تلخ می کنید؟ می دانید که می توان چنین کشوری را با سیاق علمی و منطقی هم اداره کرد؟ نمی دانید لابد! این سردرگمی از ندانستن استیحتمل! راننده ای که بداند در مسیر تاریک، صد پرتگاه و چاله هست، بی چراغ پا بر پدال گاز نمی گذارد.
در زمانه ای که با وجود طنین انداز شدن بانگ جهانی شدن، هنوز هم هر کشوری و هر دیاری، برای خود رویایی دارد و می خواهد به دنبال چیزی بدود، در این باغ بزرگ که می توانست ماوای صد گونه درخت ثمردار باشد؛ اندوهی بزرگتر از این نیست که رویای ما قاپیدن یک سیب بدرنگِپادرختی باشد از دست دیگران! نمونه می خواهید؟ همین درد بی درمان تورم. می دانید که تورم، یک حمله ی قلبی و مغزی نیست که ناگهان، جان بستاند. تورم، کاری به جان ندارد! کرامت و آبرو را می برد. تورم، غرور و امید را نیست می کند، باور به آینده را می کشد، شتاب می دهد به بستن جامه دان و در پیش گرفتن راه ناکجا.
نمی شود که در داخل، مردمانت در رنج و ناخوش احوالی باشند. ولی دلخوش باشی به این که در آن کشور کوچک جنگ زده، عده ی قلیلی آمده اند به پیشواز و برای چند ساعت، خشنود گشته ای به نسیم دور مدیترانه.
نه در سیاست دخل و شیوه ی شهریاری و شهرداری و نه در تدبیر برونمرز و فرامرز، اثری از تدابیر دوراندیشانه نیست. باری اگر میلی ندارید به نصایح مشفقان، دست کم مدتی توقف کنید و دوباره و دوباره بیاندیشید و نگاهی بیاندازید به دنیای پیرامون.
311311
کد خبر 1762144منبع: خبرآنلاین
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.khabaronline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرآنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۶۷۵۰۱۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
درختانی که از داخل ساختمان عبور کردند
همشهری آنلاین،فرخنده رفائی:جنجال قطع درخت یا هنر حفظ درخت؟ درحالیکه جوسازی علیه مدیریت شهری تهران در رابطه با قطع درختان پارکهای پایتخت برای اجرای پروژههای عمرانی طی یک ماه و نیم گذشته بیوقفه ادامه داشته، موارد متعددی از طرحهای شهری اجرا شده در سالهای اخیر را میتوان نام برد که در آنها حفظ حتی یک اصله درخت که در نقشه طرح قرار گرفته، دغدغه شهرداری بوده و بهگونهای اجرا شده که درخت به بخشی از پروژه تبدیل شود.
در موارد دیگر نیز اگر امکان کار با حفظ درخت فراهم نبوده، اصل بر جابهجایی درختان قرار گرفته تا فضای سبز نه چندان گسترده پایتخت از هیچیک از فرزندان خود محروم نشود. در این گزارش نگاهی داریم به ۲ مورد از پروژههایی که با حفظ درخت در دل آن، ادامه یافته یا به بهرهبرداری رسیدهاند.
درخت ایستگاه مترو بهار شیراز
یکی از شاخصترین پروژههای شهری تهران که بهدلیل حفظ درختی در دل آن به شهرت رسید، ایستگاه مترو بهار شیراز است. این ایستگاه، که یکی از ایستگاههای خط ۶ متروی تهران است و در تقاطع خیابان شریعتی و بهار شیراز در منطقه ۷شهرداری قرار دارد اسفند سال گذشته به بهرهبرداری رسید، اما حتی پیش از بهرهبرداری نیز نکتهای در عکسهای منتشر شده از این پروژه به چشم میخورد که برای دوستداران محیطزیست جالب توجه بود.
این عکسها، درختی کهنسال و بلند را نشان میداد که تاج آن از سقف مجموعه سر بر آورده بود و کارگران در حریم یک متری آن مراحل پایانی پروژه را انجام میدادند. تنه این درخت زیبا در حال حاضر در ورودی ایستگاه بهار شیراز خودنمایی میکند و به یکی از جذابیتهای بصری این ایستگاه تبدیل شده است. این اقدام شهرداری مورد استقبال زیادی از سوی مردم نیز قرار گرفت و عکسهای آن در سایتهای خبری و فضای مجازی بهصورت گسترده دست بهدست شد.
باغ فردوس و چنار ۸۰سالهچنار کهنسال باغ فردوس در منطقه یک شهرداری، دیگر درخت کهنسال و باارزشی است که درست در وسط نقشه یک پروژه عمرانی قرار گرفته بود و با تلاش و تمهید زیبای شهرداری این منطقه نهتنها قطع یا جابهجا نشد، بلکه در دل نقشه طرح جای گرفت.
داستان این بود که محله باغ فردوس بهعنوان یکی از محلههای فرهنگی منطقه یک، از داشتن محلی برای اجرای فعالیتهای فرهنگی و آموزشی محروم بود و درخواستهای اهالی موجب شد شهرداری ساختمانی را در بوستان قلمستان که محل اسکان کارگران بود برای ساخت سرا درنظر بگیرد.
قرار شد این ساختمان تخریب و سرای محله باغ فردوس به مساحت ۱.۵۵۰مترمربع در ۵ طبقه با امکاناتی شامل کتابخانه، سالن آمفیتئاتر، کلاس و کارگاههای آموزشی ساخته شود، اما ساخت این ساختمان یک حاشیه داشت و آن این بود که چنار ۸۰ساله این باغ با ۲متر پهنای بن، در وسط نقشه ا طرح جا خوش کرده بود. به نظر میرسید برای ساخت بنا لازم است این درخت کهن قطع یا جابهجا شود، اما پیمانکار مجموعه، نقشه را طوری طراحی کرد که چنار قدیمی در دل بنا حفظ شود.
بهگفته سرپرست کارگاه اجرایی این طرح، در تمام مراحل، از گودبرداری تا ساخت، اطراف درخت به ابعاد ۴ در ۵ مترمربع فضایی درنظر گرفته شد تا صدمهای به ریشه این درخت وارد نشود و امروز درحالیکه کار فونداسیون و سقف طبقه سوم این ساختمان به پایان رسیده، جوانههای بهاری این درخت از سلامت آن حکایت دارد.
بهنظر میرسد تاج زیبای این چنار ۲۲متری تا طبقه پنجم این بنا کشیده شود و زیبایی این ساختمان را چندبرابر کند. این درخت زیبا امروز در دل ساختمان خودنمایی میکند و تلفیق و همزیستی مسالمتآمیز معماری و محیطزیست را به رخ میکشد.
کد خبر 849516 برچسبها فضای سبز شهرداری